میخندی، میگن طرف مشاعرش رو داده خروسقندی گرفته، میگن وقتی عقل رو تقسیم میکردن طرف توی صف دماغ بوده. نمیخندی، میگن مردیکهی یبث عبوث بدعنق خاکبرسر، مردهشور ببردش که عین برج زهرمار میمونه.
قاطی جمع میشی، میگن باز این نکبت خودش رو لوس کرد. قاطی جمع نمیشی، میگن واه واه، افادهها طبق طبق، طرف به اونجاش میگه دنبال من نیا بو میدی.
با رییسات دو کلوم اختلاط میکنی، میگن پاچهی نو مبارک، الهی به پای پاچهی رییس جونت پیر شی بمیری.
با رییسات حرفت میشه. میگن خاک تو سرت کنن، به بخت خودت لگد میزنی که چی مثلا؟ اسگل، زود برو مراتب گهخوریت رو کتبی اعلام کن تا دیر نشده و رییس -و در نتیجه کل مجموعه- مواضع جدیدش رو در موردت اعلام نکرده.
تکون میخوری، میگن تو چقدر وول میزنی، مگه زیرت چرخ داری، خب بتمرگ سر جات دیگه. از جات جم نمیخوری، میگن مردی؟ خب، یه تکونی به خودت بده معلوم شه زندهای و با قوری-کتری فرق داری.
والله...
توضیح: گاهی چیزهایی هست که مینویسی و همینطوری میماند در حالت پیشنویس. بد نیست برای تنوع -و شاید تهوع- اینجا باشد. تاریخ این یکی سوم مارس 2008 است اما هشتم دسامبر منتشر میشود، قدرت خدا.