ساعت ۸:۱۵ صبح ۲۱ شهریور
ایران در جام جهانی والیبال، ست اول رو در مقابل لهستان برده و در ست دوم نیز پیش است. مجری خوشذوق رادیو جوان این شکلی تبریک میگه: «تبریک میگیم برد تا این لحظه برابر لهستان رو...»
خب، به نظر میرسه همیشه میشه به هر بهانهای شاد بود، ولی شادی، پایدارش بهتره.
لهستان هم در پنج ست ایران رو برد...
شادیتون پایدار.
کلمات و ترکیبات خیلی خیلی تازه
بعد از چهل سالگی
بعد از چهل سالگی انسانهای خردمند رو نمیدونم چطوری ِ، اما به گمونام حتی آدم معمولیهائی مثل خودم هم، در ظاهر باید پختهتر و عاقلتر باشن، یعنی حداقل ظاهرشون باید اینطور نشون بده دیگه...
خلاصه اینکه چیزهائی که از این به بعد اینجا نوشته میشه، نگاه صریح و سریع یک آدم معمولی ِ که بعد از چهل سالگی سعی میکنه ظاهرش رو عاقلتر از اونی نشون بده که هست.
به قول آقامون جنابخان عاقلتر باشید!
خودآگاهی
ژاپنیها، از سه قدرت مهم آگاه بودهاند: «قدرت شمشیر، جواهر و آئینه.»
شمشیر، نماد قدرت تسلیحاتی، جواهر نماد قدرت پول و آئینه نماد خودآگاهی است. به باور ژاپنیها، در میان این سه نماد، خودآگاهی از همه با ارزشتر است.
صفحهٔ ۹۷ «بابای پولدار، بابای بیپول»، رابرت تی.کیوساکی، ترجمهٔ پروین قائمی
پرسش کلیدی در هنگام استفاده از آئینه: «آیا این کار عاقلانه است؟»
نرفتیم تو حال که، حال بهمون رفت
عرض کنم خدمت شما که از یکجائی به بعد سال تحصیلی ۶۷-۶۶ مدرسه نرفتیم؛ همان سال موشکباران تهران. البته در هم نرفتیم، من به جاش رفتم کارگاه کفاشیای که برادرم در آن کار میکرد. دو تا شریک صاحب کارگاه بودند که گاهی پای بساط هم مینشستند و دودی میگرفتند و به قول خودشان حالی میبردند.
یکشب که نشسته بودن پای بساط، موشکی خورده بود نزدیکیهای محل و عیششان ناقص مانده بود. صبحاش توی کارگاه یکی که با هردوشان رفاقتی قدیمی داشت گفت دیشب خوش گذشت؟ یکیشان گفت که «داشتیم میرفتیم تو حال که موشک زدن و یهو حال بهمون رفت!»
حالا این ماجرا چه ربطی به من دارد؟ قبل از بازی آرژانتین-هلند، یک کنسرو باقالی آماده گرفته بودم که گذاشتم توی یک قابلمه کوچک که گرم شود و موقع بازی بخورم، اما خب، بازی شروع شد و من یادم رفت تا با صدای مهیب ترکیدناش از جا پریدم. نتیجه اینکه پنجشنبه صبح در فروشگاه فلان، دنبال انواع و اقسام مواد شوینده و سابنده بودم تا گندی را که به در و دیوار زده بودم پاک کنم و از بعدازظهر دیروز تا حالا هم یکسره سابیدم و شستم و دستمال کشیدم تا کمی تمیز شد. خلاصه حکایت رفتن تو حال من هم شد حکایت رفقایمان، حال بهمون رفت!
حالا همهی تمیزکاریها یک طرف، سقفی که به لجن کشیده شده یک طرف، که باید برم آن بالا و اگر تمیز نشود احتمالا رنگزدناش هم میافتد به گردنام، داستان داریم!
مصدومیت ذهنی
راستاش، چند وقتی هست که به واژهٔ «مصدومیت ذهنی» فکر میکنم. دروغ چرا، به گمانام ذهن هم مثل دست، پا یا هر عضو دیگری مصدوم میشود.
فوتبالیستی که مصدوم میشود، مثلا بعد از پشت سر گذاشتن دورهٔ مصدومیت، تمریناتاش را از سر میگیرد تا به آمادگی مورد نظرش برسد، اما فردی که دچار مصدومیت ذهنی شده چطور؟ اصلا ذهن هم مصدوم میشود؟ نمیدانم ، اما خب، جلو فکر کردن به آن را که نمیتوانم بگیرم، نمیگیرم.
البته بدیهی ست که میدانم این چیزی که در ذهنام تصور میکنم تفاوت آشکاری با «معلولیت» دارد، اما چه تفاوتی، نمیدانم.
کابوس محمود
بانکداری ما، بانکداری اونا
چهجوری مطمئن شدم؟ خب، راستاش تازگیها از بانک ملت وام گرفتم، پس از بابت اقساط بانک ملت مظمئن هستم و از طرف دیگه با ثبتنام در یکی از دورههای Coursera با شیوهی پرداخت اقساط خارجکیها هم آشنا شدم که البته بیشتر یک یادآوری بود.
این دو روش در شیوهی محاسبهی ماندهی وام با هم تفاوت دارن که در تصویر پائین میبینیم، فرض کنیم بعد از پرداخت شش قسط من برم بانک ملت و بخوام ماندهی وام رو تسویه کنم، مطمئن هستم که ماندهی وام کمتر از ۷ میلیون نخواهد بود، در حالی که تا اون موقع، من حداقل یک میلیون و پانصد هزار تومان وجه رایج مملکتی رو قسط دادم، ولی در مورد وام خارجکی و بعد از پرداخت ۶ قسط ماندهی وام من شش میلیون تومان خواهد بود؛ در اون مدل از همون ابتدا با شیوهی درستاش از اصل وام کسر میشه.
تصویر بزرگتر از اونچیزیه که از دور به نظر میرسه :)
بگذریم، این یادداشت صرفا از سر کنجکاوی نوشته شد تا حداقل برای خودم روشن شه که چه چیزهائی شایعهس و چه چیزهائی واقعی. البته این رو هم اضافه کنم که در دنیای واقعی، موارد زیادی پیش میاد که به یکباره و به دلایل شخصی وام بانکیمون رو از قبل از سررسید تسویه میکنیم و اونجاست که بانکهای کاملا اسلامی، مثل لاشخور ربای حلال شدهشون رو ازمون میگیرهن.
فقط اینکه برای محاسبهی اقساط از تابع pmt اکسل استفاده کردم که در rate باید نرخ بهرهی بانکی بر ۱۲ تقسیم شده رو بگذاریم، در nper تعداد اقساط (در اینجا ۳۶) و در pv مقدار وام دریافتی. برای اینکه یک مشت عدد قرمز نبینیم هم از Abs برای نمایش قدر مطلق عدد استفاده کردم، یه چیزی مثل این:
ABS(PMT(.245/12,36,70000000)
آدم زرنگ
آدم زرنگتر از خودت هم در عرصهی اقتصاد سراغ داری؟
من زرنگ نیستم. اگر زرنگ بودم این وضعیت را نداشتم. صادقانه اینکه افراد بسیاری در کشور وجود دارند که زندگی خوبی را در کنار خانواده و فرزندانشان سپری میکنند و شاید قدر این همه نعمت را ندانند و فکر کنند که شهرام جزایری زرنگ بوده. نخیر، زرنگ کسی است که بزرگ شدن فرزنداناش را ببیند و درک کند.
همشهری ماه، شماره ۸۱، شهریور ۱۳۹۰، مصاحبه با شهرام جزایری
» آرشیو همشهری ماه
تردست
تردست واقعی قصابیه که هیچ وقت معلوم نمیشه اون همه چربی رو چطور وقتی داری چهارچشمی میپاییش میچپونه لای گوشتها. مهارت بیبدیلی داره نامرد!