توهین نکنید لطفا

تنها چیزی که باعث شد این چند خط را بنویسم، توهین‌هایی‌ست که به اسم شوخی و دور هم باشیم –چه در توییتر و چه در فرندفید- به دکتر مزیدی می‌شود و می‌خوانم و نمی‌دانم و نمی‌فهمم چرا شوخی معنی‌ش این شده که به یکی توهین کنیم تا بقیه خوش خوشان‌شان شود.

اتفاقا قصد حمایت دارم ازش؛ دوست نادیده‌ای‌ست در این وبلاگستان که اگر نبود، خیلی‌ها هنوز هم داشتند روی سرویس‌های وبلاگ‌نویسی ایرانی می‌نوشتند و همیشه هم نگران هویت‌شان بودند که لگدمال نشود و وبلاگشان را نبندند.

امثال مزیدی –البته در اینجا منظورم خود حسین آقای مزیدی‌ست- که خیلی لقب‌ها –که اگر یکی‌ش را به خودمان می‌دادند در کسری از ثانیه جرشان می‌دادیم- به‌ش چسبانده‌ایم، یکجور موهبت هستند برای تکنولوژی -و در نهایت ما به عنوان کاربران نهایی آن-؛ خیلی از سایت‌ها، نرم‌افزارها و سخت‌افزارهای امروز و به طور قطع آینده، با توجه به نیازهایی طراحی و اجرا می‌شود که اساس تعریف‌شان این آدم‌ها هستند.

توسعه‌ی خیلی از تکنولوژی‌ها به واسطه‌ی آدم‌های –به قول ما عوام، خوره- پیگیری مثل مزیدی سرعت می‌گیرد. ما –سایرین- با همه‌ی ادعاهای کذای‌مان، در این بخش به چنین آدم‌هایی مدیون هستیم. اگر حسین آقای مزیدی را به عنوان دوست قبول نداریم و همه‌ی سعی‌مان را در مذمت و نکوهش رفتارش -به دلیل اینکه ما نمی‌پسندیم- به کار می‌بریم، حداقل حرمت این دینی که به گردن‌مان دارد نگه داریم، حداقل گاهی که حال بهتری داریم.

نکنید این کارها را، در شان شما نیست رفقا. می‌شود به آسانی، در فیدخوان گوگل یا بقیه‌ی مخلفات اینترنتی، با برداشتن یک تیک یا زدن یک کلیک ناقابل، از صفحه‌ی زندگی مجازی‌مان حذف‌اش کرد، بدون اینکه به‌ش توهین کرد به اسم شوخی و نیش و کنایه زد محض خنده‌ی رفقا. باور کنید می‌شود بدون توهین به دیگران هم وبلاگ خوبی داشت و حتی طنزنویس خوبی بود، باور کنید که می‌شود.

ذکاوت هندی، حماقت ایرونی

تنها توضیحی که می‌تونم بدم، ارتباط بین نفت کوره‌ست و بنزین و هند و...، همین. همین هم خیلی زیاده به گمونم. آخه این همه ضرر؟ به چه قیمت؟ شماها برای کدوم ... کار می‌کنید آخه؟ برای مردم؟ برای ایران؟ برای کی؟ تو توی روح خودت و جد و آبادت خندیدی که برای این کشور و مردم کار می‌کنی. خفه‌شو...
کاش فقط یکبار می‌شد زد زیر همه چیز، کاش می‌تونستم و نمی‌ترسیدم، کاش.

» برو بچه اینجا وای‌نسا...

هشت عادت اعتیادآور وبلاگ‌نویس‌ها

cigarette دیروز یادداشت فوق‌العاده‌ای خواندم با همین عنوان بالا که در لینک‌های روزانه به‌ش لینک دادم اما حیف‌ام آمد چیزی درباره‌اش ننویسم. منتها بیخود و بی‌جهت دوست دارم یک عنوان دیگر هم برایش بتراشم: هشت تهدید بزرگ وبلاگ‌نویس‌ها. وقتی وبلاگ‌نویسی و وب‌گردی، برای وبلاگ‌نویس‌های پاره‌وقت از حالت لذت و اشتراک عقیده به یک اعتیاد و وسواس تبدیل می‌شود باید اوضاع بی‌ریخت صاحب وبلاگ را جدی گرفت. نویسنده در این یادداشت هشت تا از تهدیدهای اصلی را نوشته و هشت راه حل هم ارائه داده. پیشنهاد می‌کنم اصل مطلب را بخوانید که با عناوین جالبی هم مطرحشان کرده. 
اما من به چندتایی که خیلی باهاشان حال کردم اشاره می‌کنم و می‌روم پی کارم. البته پوزش هم می‌خواهم بابت این چند خط و لطمه زدن به این یادداشت عالی.

1- عقده‌ی مشترکین بیشتر
تهدید: یحتمل، تعداد مشترکین یک وبلاگ، اولین راه اندازه‌گیری تاثیر، اهمیت و موفقیت یک وبلاگ است. شاید بر همین اساس هم هست که اکثر ما به دنبال جذب مخاطب/مشترک بیشتری هستیم، اما در موارد بسیاری، این کار خودش تبدیل به هدف می‌شود.

راه حل: به جای تمرکز بر تعداد مشترکین وبلاگ و افزایش آن‌ها، حواس‌تان به خواننده‌های ثابت و فعال وبلاگ‌تان و تعامل دو جانبه با آن‌ها باشد. اگر چه رسیدن به تعداد مشترک مشخص هدف خوبی‌ست، اما -هیچ‌وقت- اجازه ندهید موفقیت و شکست‌تان را همین یک عامل مشخص کند. باور کنید همه‌ی وبلاگ‌نویسی، بالا رفتن تعداد مشترکین وبلاگ نیست. البته می‌توانید در صورت نیاز، هدف‌های -جالب- دیگری بر مبنای آمار مشترکین‌تان در نظر بگیرید.

2- بازبینی مداوم آمار وبلاگ
تهدید: این هم چیزی‌ست مثل آمار تعداد مشترکین وبلاگ. ابزارهای مفیدی مثل Google Analytics هم در صورتی که وقت زیادی صرف صفحات مختلف‌اش -مثل ارجاعات، بیشترین بازدیدها و...- کنید تبدیل می‌شود به یک کابوس. اصلا نیازی به بازبینی دم‌به‌ساعت آمار ندارید، چون با این کار، نتیجه عوض نمی‌شود.

راه حل: زمان مشخصی را در طی روز یا هفته برای بازبینی آمار وبلاگ‌تان اختصاص دهید و از آن تخطی نکنید. چند دقیقه برای هر بار هم کافی‌ست، اما می‌شود هر از گاهی، برای تحلیل بهتر، زمان‌اش را کمی بیشتر کرد، هر از گاهی.

3- افزایش آمار از طریق رسانه‌های اجتماعی (social media)
سایت‌های مثل digg و بالاترین، اگر چه فرصتی عالی برای وبلاگ‌نویس‌هاست، اما باعث حواس‌پرتی خیلی‌ها می‌شود. هدف گرفتن کاربران این سایت‌ها، می‌تواند بازدیدکننده‌های فراوانی را به سمت وبلاگ‌تان روانه کند، اما اینکه تک‌تک یادداشت‌های‌تان را مثلا به بالاترین ارسال کنید، بیشتر از چیزی‌ست که به‌ش نیاز دارید (چیزی در مایه‌های روت رو برم هی).

راه حل: هر چیزی را که می‌نویسید، به دیگران تحمیل نکنید. فقط بهترین‌های‌تان را انتخاب و مثلا به بالاترین ارسال کنید.

خلاصه‌ش این که بروید اصل‌اش را بخوانید و خودتان را مثل من بدبخت نکنید. ما که حروم شدیم رفت، ولی شما نکنید این کارها رو.
شماره‌ی پنج را هم تقدیم می‌کنم به دکتر مزیدی و خودم (چه کنم، به همین خودتحویل‌گیری‌ها زنده‌م، شرمنده).

اصل 95/5، اصل اول اکسل

اصل نرم‌افزاری 80/20، می‌گوید هشتاد درصد از کاربران یک نرم‌افزار، تنها از 20 درصد قابلیت‌های آن استفاده می‌کنند، اما این اصل در مورد اکسل درست نیست. برای اکسل از اصل 95/5 استفاده می‌کنیم؛ 95 درصد از کاربران اکسل، تنها از 5 درصد قابلیت‌های این ابزار استفاده می‌کنند.

2007formulas_sm خب، به‌طور مسلم این جملات از بنده نیست، این‌ها از فرمایشات جناب John_Walkenbach است که چند تا از کتاب‌هاش را در این یادداشت دزدیدم. این جملات را هم در مقدمه‌ی کتاب Formulas and Functions with Microsoft Office Excel 2007 نوشته. بدون شک، برای علاقه‌مند تنبلی مثل من مقدمه‌ی وسوسه‌کننده‌ای‌ست. در همان فصل اول هم غافلگیر شدم، نویسنده به نکات ریز اما بدیهی اشاره می‌کند که همیشه کاربران عادی مثل خودم از دیدن‌شان غافل هستند. پیشنهاد می‌کنم اگر از اکسل -یا حتی از Open_Office خوش‌دست و خوش‌رنگ که دارد فارسی‌دار هم می‌شود- در گزارش‌دهی استفاده می‌کنید کتاب را بخوانید.

» توضیح بی‌ربط به اکسل و باربط به اصل 80/20. اگر نمی‌دانید این اصل چیست و چه کاربردهای دیگری می‌تواند داشته باشد این یادداشت را هم بخوانید.

» اگر دنبال کتاب کاملی در مورد اکسل 2003 هستید، این کتاب را دریابید. با روش دزدی کتاب هم که آشنا هستید، نیستید؟ فکر نمی‌کنم عیبی داشته باشد وقتی جایی مثل GigaPedia وجود دارد. ثبت نام کنید و لینک‌های رپیدشیر را بدون زحمت بگیرید و ادامه‌ی روش.
» تشکر ویژه‌ای هم دارم از حضرت گناهکار به خاطر لینک گیگاپدیا. خدا یک در دنیا، دو در برزخ و صد در آخرت عوضت بده جوون که به فریادمون رسیدی.

چگونه یک کتاب خوب را نخریم

» عنوان فرعی: روش آسان دزدی کتاب

فرض کنید شما هم یکی از خیل علاقه‌مندان بی‌پول کتاب‌های آقای John Walkenbach هستید. چه می‌کنید به جز تماشای صفحه‌ی کتاب‌های این آقا؟

خب، من هم لینک دانلود مستقیم کتاب‌ها را ندارم. البته اگر پولش را دارید که حدود 100 دلار برای چهار جلدش بدهید خب، دم شما گرم، جای ما را هم خالی کنید، اما...
می‌شود عنوان کتاب را در جایی مثل Rapid Library یا Rapidshare-search-engine جستجو کرد و لینک فایل‌های کمتر از 20 مگابایت را سپرد به جایی مثل Rapidbaz و لینک دائمی ازش گرفت. این آخری به سرعت فایل اصلی را به سرورهای خودش منتقل می‌کند و لینکی با قابلیت دانلود و پیگیری توسط برنامه‌های مدیریت دانلود می‌دهد که فعلا تا یک هفته دوام دارد.

» راستش از شما چه پنهان خودم دو سه تایی از کتاب‌های این آقا را دزدیده‌ام و قرار است بخوانم. یعنی اینکه از این به بعد گاهی، تکه‌هایی‌ش که فکر می‌کنم به درد می‌خورد نقل می‌کنم. با این یکی شروع کرده‌ام.
» دزدی خیلی کار زشتی‌ست؟ می‌دانم، پس نصیحت نکنید. آیا راهی هست که کتاب‌هایی این چنین را، با قیمت مناسب و نه 45 دلار برای یک جلد کتاب تهیه کرد؟ هست. خب، بروید تهیه کنید بخوانید.

احترام به عقاید

خوشبختانه، اغلب ما به عقاید احترام می‌گذاریم، منتها بدبختانه و متاسفانه، آن عقایدی که به‌شان احترام می‌گذاریم و خیلی سخت هم به‌شان پای‌بندیم، فقط و فقط عقاید خودمان است، چه، وقتی که خودمان می‌فرماییم‌شان، چه، وقتی که دیگران همان‌ها را قرقره می‌کنند.

احترام

باید یادم بماند،
که احترام من، با خودم است، دست خودم است، که حفظ احترام، وظیفه‌ی دیگران نیست. مادامی که نگه‌ش دارم و حفظ‌اش کنم، دیگران نیز حرمت نگه می‌دارند. اما وقتی که با بی‌حرمتی، دریدم‌اش، انتظار از دیگران برای نگه‌داری چیزی که خودم ارزشی برایش قائل نیستم کار عبث و بیهوده‌ای‌ست.

بخش شیرین مسوولیت

باید یادم بماند؛
گرفتن پاداش‌ها و شنیدن تمجیدهای آن‌چنانی که گاهی از خود بی‌خود می‌کند آدم‌ها را، خیلی شیرین است، اما همه‌ی مسوولیت یک مدیر، گرفتن پاداش و شنیدن تمجید و تشکر نیست. بخش مهم‌تر مسوولیت را نباید فراموش کرد؛ تعهدات و وظایفی که گاهی، پشت آدم‌های بزرگ را هم می‌شکند.
» باید یادم بماند.

بلاگر و زبان فارسی

بیشتر از یک هفته است که زبان فارسی، به سبک خیلی یواش به زبان‌های بلاگر اضافه شده. اما هنوز به زبان‌های تکمیل شده‌ی بلاگر اضافه نشده. یعنی که باید صبر کنیم، تا وقتی که زبان فارسی به این فهرست اضافه شود و محیطی گرم و صمیمی با بلاگر را تجربه کنیم.
هرهرهر...

خط‌ام کجا بود آخه!

در یک متن بیست‌وهفت خطی، ازم خواسته معنی کلمه‌ای در خط سی‌ویک‌ام رو بنویسم!